@
روستای امرودکان استان خراسان جنوبی-شهرستان فردوس
| ||
|
صبح روز 12 آبان ماه 64 ، انتظار یک روز خنک پاییزی میرفت ، اما شرجی و گرمای بوشهر ، نفس را در سینه تنگ میکرد . آنروز ، همراه با " قدرت الله مردانی " (یکی دیگر از دلیر مردان تامکت .براستی شجاع و جسور و پرواز با او بسیار لذت بخش ) ،خلبانان آماده 15دقیقه صبح بودیم .از اول صبح تا حدود 12 چند مرتبه روی تخت افتادم اما خوابم نبرد.ناگهان با صدای وحشتناک زنگ آلرت از جا پریدم . رفتم بطرف تلفن اما "قدرت" اشاره کرد،اطلاعات را گرفته و همه بطرف هواپیما دویدیم . کروی فنی بسیار قبراقی داشتیم . انصافا نفرات نیروی هوایی در جهان بهترینند .چند تا از بهترین دوستان خانوادگی ام از بچه های فنی اند . در عرض دو سه دقیقه روشن کردم و مشغول " تاکسی " به سر باند شدم . اولویت بلند شدن با ما بود (زورمان میرسید ، آخه اولویت همیشه با آلرت است .) . موتور ها، فول آفتر برنر،ترمز رها و تیک آف کردم . بعد از جمع شدن چرخها ، قدرت با رادار تماس گرفت. کنترلرماهر بلافاصله ما را به سمت جنوب چرخاند و در حال گردش گفت : سه تا هدف دارم که بیست دقیقه ای است که در طول ساحل کویت بالا و پایین میروند و با توجه به عبور نفتکش ها حتما خیالی دارند . سرعتت را بالا نگه دار . در پرواز شکاری ، سرعت برای خلبان یعنی زنده ماندن !.در جنگ نفتکش ها هدف اصلی دشمن ، بیشتر یدک کشها بود تا خود نفتکشها . چرا ، زیراتعداد یدک کش ها محدود بود و درغیاب آنها نفتکش بزرگ جثه نمیتواند به تنهایی وارد بندر یا خارج شود . بهر حال ناگهان رادار صدایمان کرد و گفت "آنها سمت عوض کردند بطرف مسیر کشتیها و مارا هم به سمت مناسب شروع به گردش داد . فاصله مان تا سی مایل رسید و هنوز آنها را نداشتیم . رادار مرتبا بما اطلاعات میداد اما قبلا هم سابقه داشت که گاها بعلت شرجی یا هر علت ناشناخته ای هدف را نمیگرفتیم . فاصله به زیر پانزده رسید و هنوز هیچ . اندکی از سرعتم کم کردم . هنوز خیلی بالا بود . وناگهان در فاصله ای که بنظرم حدود چهار تا شش مایل بود آنها را با چشم دیدم . کمی به راست وخیلی پایینتر از من اما بنظرم آمد که در هوا ثابت ایستاده اند . من حداقل دوبرابر آنها سرعت داشتم . بنظر می آمد آنها هم هدف خود را در رادار پیدا نکرده و با چشم دنبالش میگردند. دوتا در جلو و یکی کمی عقب تر و خیلی آهسته در حال گردش به چپ بودند . من مجبور شدم یک "اس ترن " گردشی شبیه یک اس انگلیسی بزرگ ، بزنم تا گمشان نکنم .هر چهار هواپیما (من و آنها) به سمت غرب رسیدیم . من دو مایلی پشت سرشان و با سرعتی دو تا دو و نیم برابر آنها که فاصله مان بسیار سریع در حال کم شدن بود. جالب اینکه هنوز متوجه من نبوده و در حال گشت بودند چاره ای نداشتم .سرعت که همیشه یار خلبان است ، اینجا وبال من بود . سریعا و با نا امیدی سوییچ را از روی فنیکس به سایدوایندر (موشک حرارتی ) تغییر دادن و یک ساید وایندر برای لیدرشان زدم ، در حالی که خودم داشتم از او سبقت می گرفتم . در آخرین لحظه که از بغل او رد میشدم دیدم که دوتای سمت چپ موشک هایشان را انداختند (هر کدام یک موشک ضد کشتی در مقر وسط می آوردند و این تنها اسلحه هواپیماهای کشتی زن بود . البته دو یا سه فروند " تاپ کاور " همراه داشتند که از آنها مواظبت میکردند ولی خبری ازشان نبود ) همین موقع قدرت داد زد سمت راستی موشکشو انداخت تو آب (که سبک شده و برای فرار یا حمله آماده باشن ). خیالم راحت شد که کشتی ها رستند ! ! لیدر آنها بطرف من چرخید و من بطرف او . به قدرت گفتم " داریم درگیر داگ فایت" می شیم حواست به بیرون کابین و اون دوتا باشه . حدود چهار پنج هزار پا با هم فاصله داشتیم . درست دو سر قطر یه دایره . دیگه سرعتهامون مساوی بود . حداکثر . و دور هم میچرخیدیم . توی مانورهای تمرینی مون به حالت میگیم "سیزر یعنی قیچی " همینطور دور هم میچرخیم و هیچکس به دیگری برتری ندارد ! کاریش هم نمیشه کرد . فقط داشتم بنزین مصرف میکردم .کسایی که این رو میشنون باید فشار جی مثبت و بعضا منفی که روی دو خلبانه هم بتونن تجسم کنن ! و همه اینها فقط پانصد پا بالای آب .! دو دور دیگر زدم . نه فایده نداشت . رادار گفت اون دوتای دیگه خیلی دور شدن اما یه دسته دیگه از سمت ساحل کویت دارن میان پایین . فکری کردم . ما که بهر حال ماموریت اونهارو بهم ریختیم. سه تا موشک با ارزش هم که انداختن تو آب . خب چیزی از دست ندادیم ، کشتی هامون هم که سالم هستن . میشه نا امید نبود ! یه دور دیگه سعی کردم بلکه بتونم یه جوری بلایی سرش بیارم اما نشد که نشد . با دلخوری ، در یک فرصت مناسب وقتی سمت ایران بودم ، با یه گردش براست خیلی تند بطرف بوشهر گشتم و وقتی تو رادیو شنیدم هواپیمای بعدی برای محافظت از منطقه ، وارد شده ، از قدرت پرسیدم حالت خوبه و بطرف خونه برگشتم . بخودم خیلی گفتم ایشاللا دفعه دیگه اما ..... مثل هر روز سر حال نبودم . نظرات شما عزیزان: برچسبها:
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |